دلِ بی عشق می گردد خراب آهسته..آهسته..
جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهرکه گردد تلخ در مینا گلاب آهسته.. آهسته..سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارشدلِ بی عشق می گردد خراب آهسته..آهسته..صائب تبریزی
جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهرکه گردد تلخ در مینا گلاب آهسته.. آهسته..سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارشدلِ بی عشق می گردد خراب آهسته..آهسته..صائب تبریزی
ای عشق تو ما را به کجامی کشی ای عشق؟! جز محنت و غم نیستی،اما خوشی ای عشق..
اگر تو عاشقی معشوق دور استوگر تو زاهدی مطلوب حور استره عاشق خراب اندر خراب استره زاهد غرور اندر غرور استدل زاهد همیشه در خیال استدل عاشق همیشه در حضور استنصیب زاهدان ...
عشق و زخماز یک تبارنداگر خویشاوندیم یا نهمن سراپا همه زخممتو سراپاهمه انگشت نوازش باش.حسین منزوي
گر طالب آنیکه به یاری بنشینیبنشینکه تو را نیست کسییارتر از من هلالی جغتایی
ای عشقت آتشی به همه شهر درزده و آن آتش از درونه من شعله بر زده هر روز چشم مست تو در کاروان صبر بیرون کشیده تیغ و ره خواب و خور زده
تو با قلب ویرانه من چه کردی ببین عشق دیوانه من چه کردی در ابریشم عادت آسوده بودم تو با بال پروانه من چه کردی
در سال ۱۸۰۹ بتینا برای گوته نوشت : "تمایل شدیدی دارم که شما را برای همیشه دوست بدارم" این جملهی بهظاهر پیش پا افتاده را به دقت بخوانید . از کلمهی عشق مهمتر ...
برای کینه؟ آه نه! برای عشق من، بمانبرای دوست داشتن، برای خواستن بمانهر آنچه دوست داشتم، برای من نماند و رفتامید آخرین اگر تویی، برای من بمان حسین منزوی
ای شب، به پاس صحبت دیرین ،خدای را با او بگو حکایت شب زنده داری ام با او بگو چه می کشم از درد اشتیاق شاید وفا کند ، بشتابد به یاری ام ای دل ،چنان بنال که آن ماه نازنین آ...
ﻧﺸﻮﺩ ﻓﺎﺵ ﮐﺴﯽ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖﺗﺎ ﺍﺷﺎﺭﺍﺕ ﻧﻈﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﻭ ﮐﺲ ﻣﺮﺩ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﯾﺪﺣﺎﻟﯿﺎ ﭼﺸﻢ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﮕﺮﺍ...
عِشـق قَهـار اَست ومن مَقهـور عِشـقچون شِڪَر شیریـن شـُدم اَز شـور عِشـق...مولانا
لافِ عشق و گله از يار ؟!زهي لافِ دروغ ....عشقبازانِ چنين ، مستحقِ هجرانند!حافظ