با خيالت شور و مستي ميکنم
با خيالت شور و مستي ميکنم در وصالت ترک هستي ميکنم از دو چشم مست تو خون ميخورم وز لب لعل تو مستي ميکنم زهر چشمي دارم و نوش لبي خستگي و تندرستي ميکنم مست ميگر...
۰
۸۸
با خيالت شور و مستي ميکنم در وصالت ترک هستي ميکنم از دو چشم مست تو خون ميخورم وز لب لعل تو مستي ميکنم زهر چشمي دارم و نوش لبي خستگي و تندرستي ميکنم مست ميگر...
جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهرکه گردد تلخ در مینا گلاب آهسته.. آهسته..سرایی را که صاحب نیست ویرانی است معمارشدلِ بی عشق می گردد خراب آهسته..آهسته..صائب تبریزی
ای عشق تو ما را به کجامی کشی ای عشق؟! جز محنت و غم نیستی،اما خوشی ای عشق..