بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهٔ کار خویش گیرم
بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست ره میندهی که پیشت آیم وز پیش تو ره که بگذرم نیست من مرغ زبون دام انسم هرچند که میکشی پر...
بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست ره میندهی که پیشت آیم وز پیش تو ره که بگذرم نیست من مرغ زبون دام انسم هرچند که میکشی پر...
گر مرا بیتو در بهشت برند دیده از دیدنش بخواهم دوخت کاین چنینم خدای وعده نکرد که مرا در بهشت باید سوخت
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد ای بوی آشنایی دانستم از کجایی پیغام وصل جانان پیوند روح دارد سودای عشق پختن عقل...
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا وه که ...
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و ...
به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشقصفاي روي تو ، تقديم مي كنم ، با عشقدرين سياهي و سردي بسان آتشگاههميشه گرمم ، هميشه روشنم با عشقهمين نه جان به ره دوست مي فشانم شادب...
عاشقم، اهل همین کوچه ی بن بست کـناری که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا ؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند...